در تفسیر کپنهاگی تئوری کوانتوم، و همینطور مکانیک کوانتومی، اصالت با مشاهده و ادراک انسان است.اصالت ادراک، مشاهده و تصور، یکی از مهمترین نهادهای تاریخ فلسفه است. به عبارت ساده تر این مشاهده، درک، نظارت و توجه انسان است که وجود چیزی را تعیین و اثبات میکند.
ادراک و مشاهده یکی از مهمترین امور روحی و روانی انسان است، پس این روح، ذهن و فضای روانی و معنوی انسان است که موجودیت اشیاء، تفاوت آنها و نمود آنها را بر ما تعیین و مشخص می کند.
این اتحاد سیستمیک در جهان، همان اتحاد شاهد و مشهود ، یا ناظر و منظور در تئوری کوانتوم است که در واقع اتحاد روح با ماده است.
اگر ما با روح خود شی خارجی یا ماده ای را می بینیم، و با مشاهده و ادراک آن یک سیستم واحد را می سازیم، پس این مشاهده است که به شی قوام وجودی می بخشد همان اتحاد روح، ذهن و آگاهی با ماده است. ما با مشاهده عالم در وجود هستی شرکت می کنیم و با آن یکی می شویم.
احتمالات هستند. وقتی صدای شلیک گلوله بلند می شود و شیشه سیانور می شکند، دو احتمال وجود دارد.احتمال دارد گربه مرده و یا زنده باشد. وقتی در قفس را باز کردیم و دیدیم که گربه خوشبختانه زنده است، اولاً شک ما به یقین تبدیل می شود. یعنی احتمال به صورت تابع موج ساقط شده و قطعیت جای آنرا میگیرد.
گربه زنده است، پس احتمال مرده بودن به صورت تابع موج ساقط می شود، و دنیای زنده بودن گربه قطعیت می یابد. پس این مشاهده و ادراک ماست که احتمال یا قطعیت درون قفس را معین می کند.
وقتی ما وضعیت چیزی را با مشاهده خود تعیین می کنیم، روح یا آگاهی ما با آن شی یا چیز متحد می شود.در تفسیر نظریه شرودینگر می توانیم بگوئیم، وقتی در قفس را باز می کنیم و گربه را زنده می یابیم، مشاهده ما که قطعیت را به دنبال می آورد عالم ذره را تشکیل می دهد، و گربه مرده که به صورت تابع موج ساقط شده و در عالم احتمال مانده و قطعیت نیافته، عالم موج را می سازد.
به عبارت دیگر، گربه زنده ذره است، و گربه مرده موج. تا زمانی که در قفس باز نشده است، ایندو یعنی موج و ذره مکمل یکدیگرند، وبه محض قطعیت، حالت دوم به صورت موج ساقط می شود و به صورت دنیای موازی با جهان ذره ای، یا جهانی که گربه در آن زنده است در می آید.
نیرو سرشت یا دینامیک بر می گردد. خلاء کوانتومی خود لطیف تر از عالم و کیهان کوانتومی را تشکیل می دهد، و در اثر تکامل ، سیر و پیچیده شدن ساختمان خلاء کوانتومی به ساختار امواج بسیار لطیف از نوع ساختمان آگاهی و اندیشه انسان، چگالی ماده شروع می شود.
اما اساس یکی است، فقط خلاء کوانتومی پویا و نیرو سرشت ایجاد میدان های کوانتومی نموده، آنگاه در اثر فعل و انفعال یا کنش و واکنش آن میدان ها، ماده شکل خود را پیدا می کند. من نام خلاء کوانتومی را آگاهی کل و فراگیر گذاشته ام.اما روح و آگاهی بر ماده و انرژی حکومت می کند.
کوه با عظمت و زیبای البرز با قله دماوند از مولکولهایی مانند هیدروژن، سیلیس ، کوارتز و مواد معدنی مانندگوگرد و احتمالاً آهن تشکیل شده است .یک صخره در قله دماوند هم از هیدروژن، سیلیس ، و کوارتز تشکیل شده است، اما صخره یا سنگ های کوچکتر ممکن است فاقد گوگرد ، و یا مواد معدنی باشند .
رابطه انسان با عالم هستی مثل رابطه صخره با کوه دماوند است. اگر انسان می اندیشد ، که یک امر بدیهی است. و اگر روح دارد که امروز دیگر برای روح شناسان غیر قابل انکار است، و اگر انسان زنده و در زندگی رو به تکامل می رود که این نیز روشن تر ازآفتاب است، پس کل عالم که مجموعه یک نظام است، می اندیشد، زنده و هوشمند و رو به تکامل است.به همین دلیل همه ذرات موجود در آنهم باید هوشمند ، زنده و متحرک و هدفمند باشد.
این قضیه مورد اذعان فلسفه شرق یعنی چین ، هند و عارفان ایرانی قرار گرفته است ، با توجه به این اصل بزرگ کیهانی است که مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی به زیبایی می سراید :
سازنده و آفریننده است. رابطه انسان با کیهان مانند رابطه یک گیاه در یک باغ بسیار بزرگ با طبیعت اطراف ،آب و آفتاب و گیاهان دیگر است .
چطور می توان گفت گیاه که در یک باغ بزرگ روئیده، زنده، رو به رشد و صاحب درک است، اما باغ بزرگتر آن که هر آنچه گیاه کوچک دارد، در خود پرورده است مرده و بدون درک و نیروی هوشمندی است. منطق من نمی تواند چنین حکمی را بپذیرد.
حرکت تکامل عالم ، یک نوع تکامل و حرکت کمالی است ،یعنی آگاهی کل ، حال هرچه می خواهد باشد .اینجا دیگر عقل هیچ دانشمندی به آن راه ندارد.
نوعی دانه اولیه را در یک کیهان بی نهایت بزرگ از تاریکی و سرما به وجود آورده است ، و آن دانه در دل اقیانوس بی نهایت تاریک و سیاه و بسیار سرد، ارتعاشی را باعث شده که یک فوتون اولیه به جنبش و به حرکت درآید. همین ارتعاش و حرکت و جنبش فوتون، یا موج- ذره اولیه در کیهان فندقی و شرائط آغازین عالم که معلوم نیست از کجا آمده ،موجب انفجار بزرگ یا مهبانگ شده است، خلاء کاذب تئوریسین های کوانتومی ، و عدم فیزیکدانان و برخی از فلاسفه، از نظر من همان انرژی تاریک یا سیاه است. که اگر راز انرژی سیاه در کیهان فاش شود، ما به وضیعت و حال هستی به لحظات قبل از انفجار بزرگ بیشتر پی خواهیم برد.با توجه به عقاید فوق است که من رگه هائی از نظریه کوانتوم را در اندیشه های مولانا احساس کردم .
اندیشه را مقدم بر هر چیز و هر ماده ای می داند . پس از نظر فلسفی اولویت اندیشه بر ماده یعنی ایده آلیست بودن ، پس مولانا ایده آلیست یا طرفدار مکتب اصالت تصور است .همه دانشمندان طرفدار تئوری کوانتوم خود را ایده آلیست می نامند،چون عالم هستی در نهایت تبدیل به یک موج عقلی می شود.
موج عقلی که استنباط من از عدد «زای» شرودینگر همین موج عقلی است، پس موج عقلی،یا کوچکترین کمیت فیزیکی ساختمان ماده، بسیار به ایده افلاطونی نزدیک می شود .مثال افلاطونی که جمع آن مثل است ،کائنات را تبدیل به یک موج عقلی می کند. موج عقلی یک کوانتوم پیوسته از ساختار اساسی عالم هستی است.
این آن چیزیست که من از اندیشه های مولانا درک کردم. شاید این راهی باشد برای عده ای که بدانند من با عشق ،و اندیشه ای تجریدی به کیهان نگریسته ام و علم هم که بسیار مقدس و والاست اگر بخواهد به جهان بهتر بنگرد، باید با آگاهی و خرد تجریدی و عشق به کیهان نگریسته و به آن نزدیک شود،در غیر این صورت علم و تکنولوژی ما روزی علیه خود ما به کار خواهد رفت.
پس باید به سه کلمه در زندگی توجه کرد و آن را سرلوحه تفکرات خود قرار بدهیم ، و یک صدا فریاد بزنیم:
زنده باد عشق ، زنده
فریتیوف کاپرا ، فیزیکدان آمریکائی در کتاب تائوی فیزیک می نویسد : عالم کبیر از نظر عرفان شرق بافته ای پیچیده است که تار و پودش پویا و نیرو سرشت است. عالم کبیر و هستی بافتی زنده دارد که به طور دائم حرکت و رشد می کند و تغییر می پذیرد.فیزیک معاصر نیز این عالم را نیرو سرشت یا دینامیک می داند.
ماده و جوهر فعال آن از هم تفکیک ناپذیرند. ذره طبق تئوری کوانتوم هرگز ساکن و خاموش نیست. بلکه پیوسته در حالتی از حرکت است و گرانش ذرات و واکنش در برابر تنگی محل استقرار خود از طریق حرکت ، دلیل بی ارامی اساسی ماده است و خصیصه جهان زیر اتمی است. عالم کبیر دینامیک ، مرتعش ، موزون و همآهنگ و در جنب و جوش است.
مولانا در قرن هفتم هجری ، برابر با قرن سیزدهم میلادی زندگی می کرده است. در آن زمان یک تلسکوپ ابتدائی که در زمان گالیله ساخته شد، وجود نداشت ، چه رسد به تلسکوپ قدرتمندی چون تلسکوپ هابل.
اما عکسهائی که تلسکوپ هابل از کهکشانها انداخته و یا مدلهائی از کهکشانها که به وسیله دانشمندان باتوجه به عکسها و اطلاعاتی که تلسکوپ هابل و عکسهای دیگر تلسکوپ های جهان مخابره می کنند طراحی شده اند،همه نشان دهنده شکلی از یک گرداب بزرگ است که ذرات به دور مرکز گرداب چرخ زده و از میان آن ذرات ، یک ستاره از ابر و غبار کیهانی زاده می شود. مولانا با چه دیدی توانسته منظره چرخش ذرات در کهکشانها را مشاهده کند.
این تشابه اندیشه و جهان بینی میان عارفان شرق و باز تاب آن در ادبیات عرفانی نشانه آگاهی عارفان شرق همچون مولاناهاست که امروز دانش بشری .بر آن صحه می گذارد.
طرح هشیاری ذرات عالم در اشعار مولانا، طرح تئو ری وحدت روحی است. نظریه وحدت روحی بر روح داشتن همه هستی از جماد گرفته تا ابر خوشه های کهکشانی اعتقاد دارد.
بسیاری از مخالفین فلسفه وحدت روحی اعتقادی به زنده بودن و هشیار و آگاه بودن هستی ندارند. ویتگنشتاین یکی ار فلاسفه بر جسته، در یکی از نوشته های خودمی نویسد ، نظریه وحدت روحی قابل قبول نیست .
شما چطور می خواهید باور کنید که یک سنگ دارای شعور یا اگاهی است ، اگر چنین تصوری بکنید ، شمایک خیال پرداز هستید. اما بر خلاف نظر فیلسوف برجسته اتریشی ، امروز نظریه کوانتوم ، زیست شناسی کوانتومی و نظریه سیستمها ، تئوری وحدت روحی را تایید می کنند.
امروز در تفسیر تئوری کوانتوم می توان به این نتیجه رسید که تمام ذرات بنیادی در تکوین ماده از خود نوعی شعور بروز می دهند. مسلما ، این شعور متنوع است. آگاهی در ذرات سازنده جماد همان نیست که در انسان و یا حیوان.
بنابراین ، طبق نظر ویتگنشتاین سنگ مانند انسان شعور ندارد. این درست است. اما اتمهای سنگ در حد خود دارای شعور هستند.
جمع ذرات ابتدائی در جمادات است که در تکامل و غامضیت خود ، ژن و سلول موجودات تک سلولی را می سازد. آگاهی به معنی انرژی سازمان یافته ایست که از یک موج بسیط شروع شده و در سیر تکاملی خود جماد و گیاه و حیوان و انسان و ابر انسان را برنامه ریزی می کند.
اگر خواهان رسیدن به قله های موفقیت و خواسته های واقعی تان هستید حتماً نکته هایی را که در زیر آمده جدی بگیرید:
۱) کنجکاوی را دنبال کنید
«من هیچ استعداد خاصی ندارم. فقط عاشق کنجکاوی هستم».
چگونه کنجکاوی خودتان را تحریک می کنید؟ من کنجکاو هستم، مثلا برای پیدا کردن علت اینکه چگونه یک شخص موفق است و شخص دیگری شکست می خورد. به همین دلیل است که من سال ها وقت صرف مطالعه موفقیت کرده ام شما بیشتر در چه مورد کنجکاو هستید؟
پیگیری کنجکاوی شما رازی است برای رسیدن به موفقیت.
۲) پشتکار گرانبها است
«من هوش خوبی ندارم، فقط روی مشکلات زمان زیادی می گذارم».
تمام ارزش تمبر پستی توانایی آن به چسبیدن به چیزی است تا زمانی که آن را برساند. پس مانند تمبر پستی باشید و مسابقه ای که شروع کرده اید را به پایان برسانید. با پشتکار می توانید بهتر به مقصد برسید.
۳) تمرکز بر حال
پدرم به من می گفت نمی توانی در یک زمان بر ۲ اسب سوار شوی. من دوست داشتم بگویم تو می توانی هر چیزی را انجام بدهی اما نه همه چیز. یاد بگیرید که در حال باشید و تمام حواستان را بدهید به کاری که در حال حاضر انجام می دهید. انرژی متمرکز، توان افراد است، و این تفاوت پیروزی و شکست است.
۴) تخیل قدرتمند است
تخیل همه چیز است. می تواند باعث جذاب شدن زندگی شود. تخیل به مراتب از دانش مهم تر است
آیا شما از تخیلات روزانه استفاده می کنید؟ تخیل پیش درآمد تمام داشته های شما در آینده است. نشانه واقعی هوش دانش نیست، تخیل است. آیا شما هر روز ماهیچه های تخیل تان را تمرین می دهید؟ اجازه ندهید چیزهای قدرتمندی مثل تخیل به حالت سکون دربیایند.
۵) اشتباه کردن
«کسی که هیچ وقت اشتباه نمی کند هیچ وقت هم چیز جدید یاد نمی گیرد».
هرگز از اشتباه کردن نترسید چون اشتباه شکست نیست. اشتباهات شما را بهتر، زیرک تر و سریع تر می کنند، اگر شما از آنها استفاده مناسب کنید.
قدرتی که منجر به اشتباه می شود را کشف کنید. من این را قبلاً گفته ام و اکنون هم می گویم، اگر می خواهید به موفقیت برسید اشتباهاتی که مرتکب می شوید را ۳ برابر کنید.
۶) زندگی در لحظه
من هیچ موقع در مورد آینده فکر نمی کنم، خودش بزودی خواهد آمد.
تنها راه درست آینده شما این است که در همین لحظه باشید. شما زمان حال را با دیروز یا فردا نمی توانید عوض کنید. بنابراین این از اهمیت فوق العاده برخوردار است که شما تمام تلاش خود را به زمان جاری اختصاص دهید. این تنها زمانی است که اهمیت دارد، این تنها زمانی است که وجود دارد.
۷) ارزش خلق
«سعی نکنید موفق شوید، بلکه سعی کنید با ارزش شوید».
وقت خود را به تلاش برای موفق شدن هدر ندهید بلکه وقت خود راصرف ایجاد ارزش کنید. اگر شما با ارزش باشید، موفقیت را جذب می کنید. استعدادها و موهبت هایی که دارید را کشف کنید. بیاموزید چگونه آن استعدادها و موهبت های الهی را در راهی استفاده کنید که برای دیگران مفید باشد. تلاش کنید تا با ارزش شوید و موفقیت شما را تعقیب خواهد کرد.
۸) انتظار نتایج متفاوت نداشته باشید
«دیوانگی یعنی انجام کاری دوباره و دوباره و انتظار نتایج متفاوت داشتن».
نمی توانید کاری را هر روز انجام دهید و انتظار نتایج متفاوت داشته باشید، به عبارت دیگر، نمی توانید همیشه کار یکسانی (کارهای روزمره) را انجام دهید و انتظار داشته باشید متفاوت به نظر برسید. برای اینکه زندگی تان تغییر کند، باید خودتان را تا سرحد تغییر افکار و اعمالتان متفاوت کنید، که متعاقبا زندگی تان تغییر خواهد کرد.
۹) دانش از تجربه می آید
«اطلاعات به معنای دانش نیست. تنها منبع دانش تجربه است».
دانش از تجربه می آید. شما می توانید درباره انجام یک کار بحث کنید، اما این بحث فقط دانش فلسفی از این کار به شما می دهد. شما باید این کار را تجربه کنید تا از آن آگاهی پیدا کنید. تکلیف چیست؟ دنبال کسب تجربه باشید! وقت خودتان را صرف یاد گرفتن اطلاعات اضافی نکنید. دست بکار شوید و دنبال کسب تجربه باشید.
۱۰) اول قوانین را یاد بگیرید بعد بهتر بازی کنید.
اگر شما قوانین بازی را یاد بگیرید از هر کس دیگر بهتر بازی خواهید کرد.
دو گام هست که شما باید انجام بدهید اولین گام اینکه شما باید قوانین بازی که می کنید را یاد بگیرید، این یک امر حیاتی است. گام دوم هم اینکه شما باید بازی را از هر فرد دیگری بهتر انجام بدهید اگر شما بتوانید این دو گام را حساب شده انجام دهید موفقیت از آن شما خواهد بود.