قسمت اول حرفهای پیر امیدیار، میلیاردر ایرانی الاصل و موسس سایت معروف eBay، به دوران کودکی او و علاقهاش به خرد و خاکشیر کردن ابزار الکترونیک و درس نخواندن و سرانجام رسیدن به ایده راهاندازی سایت eBay در سال 1995 اختصاص داشت. کل ایده eBay فقط برای کمک به آدمهایی بود که میخواستند با همدیگر در اینترنت داد و ستد کنند. مردم فکر میکردند این کار غیر ممکن است، آخر چطوری میتوانستند توی اینترنت به همدیگر اعتماد کنند؟ ولی این نگرانی احمقانهای بود، چون آدمها اساساً خوب هستند. این ایمان داشتن به خوبی ذاتی آدمها که احتمالاً از ریشههای شرقی امیدیار میآید، مهمترین نیروی جلو برنده او برای نوشتن برنامه این سایت و راهاندازی آن بود.
اصلا تصور میکردی که این ایده کوچکت، این قدر بزرگ شود و آن هم با این سرعت؟
به هیچ وجه. اول کار من فکر میکردم توی سه سال ما فوقش هر ماه 20 تا 30 درصد پیشرفت کنیم. آخر هیچ تجارت دیگری را هم ندیده بودم که اینجوری رشد کند. البته به هر حال در هر تجارت تازه راه افتادهای آدم انتطار دارد که در مدت کوتاهی چنین رشدی را داشته باشد، ولی انتظار ندارد که این رشد سریع، مدت طولانی ادامه داشته باشد. کار به جایی رسید که حتی چند تا آدم خبره تجارت را آوردم تا این قضیه را بررسی کنند. ولی همه آنها هم میگفتند: «نه، نه، این رشد امکان ندارد با این سرعت بتواند ادامه پیدا کند.» ولی جالب توجه این بود که این اتفاق افتاد.
در انجام هر کاری، ناامیدی پیش میآید، شکستهای زیادی رخ میدهد و از اینجور چیزها. شما هم با این مسائل درگیر شدید؟ البته اگر چنین اتفاقهایی برای شما نیفتاده شاید بهتر باشد به جای پرسیدن سوال «چگونه با شکستها کنار آمدید؟»، بپرسیم که چگونه با موفقیتها کنار آمدید؟
من به هر دوی این سوالها میتوانم جواب بدهم. من هر وقت به مساله موفقیت eBay فکر میکنم، میزنم به تخته تا eBay چشم نخورد! چون فکر میکنم ما برکت کارمان به خاطر حضور جمعی از آدمهاست که از ایده شکلگیری eBay استقبال کردند .
کل ایده eBay این است که با دیگران جوری رفتار کنی که انتظار داری با خودت رفتار کنند. این جوری است که مردم میتوانند با یکدیگر تجارت کنند. برای همین این تجارت موفق ما بر پایه باورهای این آدمها رشد کرد و ما فقط این راه را مهیا کردیم و فرصت رشد را به آنها دادیم. البته موفقیت و پیشرفت زیاد، کلی هم چالش با خودش میآورد.
ما در اواسط سال 1999 چند شکست نسبتاً اساسی داشتیم، همان زمانی که سیستم ما، 22ساعت از کار افتاد و بعدش هم دوباره 8 ساعت از کار افتاد ما آن موقع دیگر خیلی بزرگ شده بودیم و رسانهها ما را زیر نظر داشتند. برای همین این از کار افتادن سایت ما حسابی رفت توی بوق و کرنا. ولی من فکر میکنم شکست در این اندازه واقعاً مهم است و خوشحال هستم که خیلی زود در سیر تکاملیمان با آن روبرو شدیم. چون مگ که مدیر عامل eBay است، این واقعیت را متوجه شد که زیر ساختها و فنآوریمان مشکلات بحرانی دارد.
شش یا نه ماه هم بیشتر طول نکشید تا ما توانستیم این مشکل را حل کنیم. برای همین من فکر میکنم این چالشها درعین حال که بحران ایجاد میکنند ولی مهم هم هستند. چون اگر از این بحران جان سالم به در ببری، قویتر میشوی. و این حرف کاملاً درست است.
فکر میکنی eBay جاده ابریشم قرن بیست و یکم است؟ یعنی تجارت در آینده قرار است با این سرو شکل و از این راه انجام شود؟
امید یار: من مردد بودم که بگویم eBay یا اینترنت راهی است که همه تجارتها بالاخره توی آن میافتند. ولی کاری که eBay انجام دادو ویژگی eBay، ساخت یک بازار جدید بود، چیزی که قبلاً وجود نداشت. یک بازار جهانی برای انواعی از کالا که معمولاً توی بازارهای کل و کثیف و گاراژها و جاهایی در این مایهها انجام میشد و شکلش از ابتدا اصلاً به همین صورت بود eBay شروع کاری بود که قبلاً وجود نداشت.
مساله دیگری که تو باید با آن سرو کله بزنی، مسوولیت چیزهایی است که در eBay فروخته میشود. این حرفت ممکن است درست باشد که مثلاً 95 درصد مردم میتوانند قابل اعتماد باشند، ولی برای 5 درصد بقیه چه فکری کردهاید؟
من این شرکت را با این فکر تأسیس کردم که مردم اساساً خوب هستند. من ممنون این فکر هستم، چون آمار نشان میدهد که این فکر درست بوده است. عملاً 999/99 درصد معاملات ما بدون هیچ کلاهبرداری اتفاق افتاده است.
در هر یک میلیون معامله، فقط 30 مورد بوده است که فردی دچار مشکل شده و گزارش کلاهبرداری داده است. البته مطمئنا مواردی هم بوده که طرف گزارش نداده است. ولی این چیزی فراتر از اکثریت مطلق یا بیشترین یا چیزی در این مایههاست.
منظورم این است که این آمار یعنی عملاً همه معاملات بدون مشکل انجام شده است. البته الان همان طوری که تعداد کل معاملات دارد زیاد میشود (این چالش دیگری است که ما با آن روبرو شدهایم). تعداد کل مشکلات هم بالا رفته است.
در نتیجه با توجه گستردهای که به eBay میشود، روزی نیست که روزنامه را باز نکنی و چیزی درباره آخرین مشکل مرتبط با eBay نخوانی. برای همین ما مجبور شدهایم استراتژی و سیاستمان را نسبت به چیزی که من در ابتدا ساختم، عوض کنیم و آن را متحول کنیم، یعنی از جامعهای که هر کسی پلیس خودش بود به سوی وضعیتی برویم که ما در آن نقش فعالتری برای کمک به شناسایی آدم بدها داشته باشیم.
اما با این حال و احوالات یعنی هنوز هیچ چیز از اعتمادت به ذات آدمها کم نکرده است؟
نه، این اولین بار است که ما گواه آماری بر ادعایمان داریم eBay. بازار باز گستردهای است و با این حال تنها 30 معامله از هر یک میلیون معامله با مشکل روبرو شده است! این اتفاق حیرتآور است. این نسبت از همان اولین باری که در ژانویه سال 1998 شروع به اندازهگیری کردیم، ثابت مانده است. آن موقع حدود 27 تا معامله در یک میلیون معامله بود. بنابراین حتی با این که تعداد معاملهها نسبت به آن موقع خیلی زیادتر شده، ولی این نسبت هنوز پابرجاست.
به جوانی که پیش تو بیاید و بگوید من میخواهم کاری را که تو انجام دادی، انجام بدهم، چه چیزی میگویی؟
خب، اگر آنها بگویند: من میخواهم دقیقاً همان کاری را که تو انجام دادی، انجام بدهم و با eBay رقابت کنم. من میگویم: فقط خود را به دردسر نینداز، کار روزانهات را ول نکن. این خیلی مهم است. بعد هم این که تو باید احساساتت را دنبال کنی. اگر به چیزی خیلی علاقه داشته باشی و سخت کار کنی، فکر میکنم موفق خواهی شد. ولی اگر تجارتی را شروع کنی به این امید که کلی پول پارو کنی، احتمالاً موفق نخواهی شد.
چون این دلیل اشتباهی برای شروع یک کار تجاری است. تو باید واقعاً به کاری که داری انجام میدهی، باور داشته باش. باید آنقدر بهش علاقه داشته باشی که بتوانی زمان و تلاش لازم را برای رساندن آن کار به موفقیت، برایش کنار بگذاری. آن وقت است که به موفقیت خواهی رسید. نکته بعدی این است که وقتی تو به کارهای تمام و کمال آدمهای درست و حسابی نگاه میکنی، میگویی: پسر، این باید کلی سخت بوده باشد.
ولی میدانی، وقتی به چیزی نگاه میکنی که به نظر سخت میرسد، احتمالاً ساده بوده و برعکس، وقتی به چیزی نگاه میکنی که به نظر ساده میآید، احتمالاً سخت بوده است. و تو هرگز متوجه نمیشوی کدام از اینها درست است مگر این که عملاً آن کار را انجام بدهی.
برای همین فقط برو و آن کار را انجام بده، سعی کن و از آن یاد بگیر. تو در بعضی چیزها شکست خواهی خورد، این تجربه آموزندهای است که تو نیاز داری آن را با خودت ببری و در تجربه بعدیات استفاده کنی. نکته آخر هم این که به آدمهایی که بهشان احترام میگذاری و باور داری چیزی را که میگویند، میدانند، اجازه نده به تو بگویند این کار امکان ندارد.
بیشتر وقتها آنها به تو میگویند این کار امکان ندارد و این فقط به خاطر این است که آنها جرات امتحان کردن آن را ندارند.
پیر امیدیار فقط 28 سالش بود که در چند روز تعطیلی آخر هفته، بکوب نشست پشت رایانه و برنامه چیزی را نوشت که بعدها به یکی از معروفترین سایتهای اینترنتی تبدیل شد. سایت حراجی eBay. این سایت 4 سپتامبر 1995با نام بیمزه ""Web Auction"" (وب حراجی ) کار خودش را شروع کرد؛ ولی پس از مدتی نامش به eBay تغییر پیدا کرد؛ البته اول میخواستند بگذارند Echo Bay که نام شرکت مشاورهای امیدیار بود؛ ولی نشانی سایت echobay.com موجود نبود و نشستند کلی فکر کردند و Echo Bay را eBay کردند.
پس از مدتی، کار سایت اینقدر گرفت که تنها بعد از 3 سال امیدیار و بقیه برو بچههایش را میلیاردر کرد. eBay هنوز هم با موفقیت به پول پاروکنی در دنیای اینترنت ادامه میدهد. یک نکته هم شاید شما را به خواندن حرفهای او بیشتر ترغیب کند. اگر تا به حال نمیدانستید و از روی نام خانوادگیاش هم حدس نزدید.
از این به بعد بدانید که این آدم سرشناس، در اصل ایرانی و از پدر و مادری ایرانی در شهر پاریس به دنیا آمده است. بقیه سرگذشت پیرامیدیار را از زبان خودش بخوانید.
کجا بدنیا آمدی؟
من در فرانسه شهر پاریس به دنیا آمدم. تا 6 سالگی آنجا زندگی میکردم. در همان سالها به مدرسه 2زبانهای میرفتم و انگلیسی را آنجا یاد گرفتم. 6 ساله بودم که به امریکا رفتیم به واشنگتن دی.سی. برای تحصیل در کالج به کالیفرنیا رفتم. طولانیترین زمانی که من در یک جا ماندگار شدم، همین دوران کالجم بود که 4 سال طول کشید: چون خانواده ما هر دو سه سال جایشان را عوض میکردند.
دوران کودکیت چطوری بود؟
من واقعاً به وسایل الکترونیک علاقه داشتم، به دستگاههای الکترونیک کوچک مانند ماشین حساب. این وسایل مرا همیشه مجذوب خودشان میکردند و همیشه مایل بودم که آنها را بشکنم و قطعاتشان را جدا کنم و بکوشم که آنها را دوباره سرهم کنم و تعمیرشان کنم، کاری که البته هیچوقت نتوانستم انجام بدهم!
دانشآموز خوبی بودی؟
نه، دانشآموز خوبی نبودم. از آنهایی بودم که اصلاً درس نمیخوانند.
گفتی به وسایل الکترونیک علاقه داشتی، علاقهات را به رایانه کی کشف کردی؟
من همیشه سرگرم وسایل الکترونیکی بودم و فکر کنم اولین بار که رایانه دیدم، سوم دبستان بودم. از آن رایانههای اولیه بود، یک Radio Shack TRS-80 به 4کیلو بایت حافظه. فکر کنم یک حافظه اضافی 4 یا 8 کیلو بایت هم داشت که اندازه یک میز بود! من برنامهنویسی با یبسیک را با همین رایانه یاد گرفتم بهطور معمول از کلاسهای ورزش میزدم و یواشکی میرفتم به اتاق رایانه و با آن بازی میکردم.
گویا، اولین کار برنامهنویسی حرفهایات در دبیرستان اتفاق افتاد. آن موقع در ذهنت بود که علم رایانه: Computer Science (رشته تحصیلی امیدیار در دانشگاه) همان چیزی است که تو میخواهی؟
من همیشه دوست داشتم با رایانه مشغول بشوم. نوع شغل انتخابی من این بود که میخواستم یک مهندس رایانه باشم. دلم میخواست نرمافزار و سختافزار را کشف کنم و آنها را با هم ترکیب کنم تا درباره رایانهها چیزی یاد بگیرم. وقتی در دانشگاه Tufts به کالج رفتم، قبول کردند به مدرسه مهندسی بروم تا دوره مهندسی برق و رایانه را بگذرانم.
من همان ترم اول یا شاید هم ترم دوم سریع فهمیدم که دوره مهندسی کمی برایم سخت است. مثلاً برای دانشجوهای مهندسی لازم بود که بهطور حتم درس شیمی را بگذرانند: ولی من هیچ علاقهای به شیمی نداشتم. من خودم را کشتم تا از شیمی سر در بیاورم و برای امتحان حسابی درس خواندم؛ ولی نتیجهاش تقریباً هیچ بود.
یادم هست که برای میان ترم اینقدر زیاد درس خواندم که تا پیش از آن برای هیچ درسی این کار را نکرده بودم؛ اما نمرهام از 100، 30 شد. آنجا بود که به خودم گفتم: میدانی، این کاری که تو داری میکنی خیلی مضحک است. برای همین از کالج مهندسی بیرون آمدم و رشته علم رایانه را دنبال کردم.
از دوران کالج چه چیزهای دیگری برایت مانده است؟
وقتی در کالج بودم، خودم یاد گرفتم که چطور برای رایانههای مکینتاش برنامهنویسی کنم؛ البته کاملاً خودم یاد نگرفتم. یک کلاس برنامهنویسیC به اسم «ساختار دادهها» داشتیم که آنجا یاد گرفتم چطوربه زبان C برنامه بنویسم. یک پروفسور خیلی فوقالعاده داشتیم که از بهترین استادانم بود. من از این قابلیت (نوشتن برنامه به زبان C) استفاده کردم تا خودم یاد بگیرم چطور میشود برای رایانههای مکینتاش برنامه نوشت.
هر چیزی درباره آن یاد میگرفتم، خیلی هیجانانگیز بود. کار حرفهایام را هم پس از کالج شروع کردم؛ البته. در عمل یک سال پیش از فارغالتحصیلی، یک کار تابستانی در شرکت نرمافزاری در کالیفرنیا پیدا کردم که برای شرکت مکینتاش کار میکرد.
آن لحظه که این کار را گرفتی، حواست بود که زندگیات به چه سمتی میرود؟
نه، هرگز. من فقط داشتم چیزی را که از آن لذت میبردم، دنبال میکردم. منظورم این است که حسم را دنبال میکردم. قابلیت نوشتن نرمافزارهایی که فایدهای داشته باشند یا روی آدمهایی که از آنها استفاده میکنند، تأثیر بگذارند، به من انگیزه میداد و من را به جلو میبرد. برای همین من از نرمافزارهایی که به درد بازار مصرف مردم میخورد و این فکر که قادر باشی یک کار خوب انجام بدهی، انگیزه میگرفتم. مانند بیشتر برنامهنویسها ابن به خاطر علاقه و اشتیاق شدید بود تا چیز دیگر. برای همین مانند خیلیهای دیگر که این حرف را زدهاند، کاری که من میکردم واقعاً کار نبود، مانند این بود که دارم تفریح میکنم.
احساسی که از آن میگویی، احساس چه چیزی بود؟
پیچیده است. من اشتیاق و علاقه شدیدی دارم برای حل مسائلی که فکر میکنم میتوانم آنها را با راه جدیدی حل کنم. منظورم این است که انجام یک کار جدید به ما آدمها حس غرور میدهد. برای من مسائلی جذاب بود که به نظرم میرسید بسادگی قابل حل است.
منظورم مسائل مشکل نیست. از آن مسالهها که فیزیکدانها دنبال حل آن هستند. منظورم مسائل سادهای است که هیچ کس خودش را برای حل آنها به دردسر نمیاندازد، چون فکر میکنند حلشان غیرممکن است. ایده eBay هم اینجوری بود. فکر من فقط کمک به آدمهایی بود که میخواستند با همدیگر در اینترنت دادو ستد کنند.
مردم فکر میکردند این کار غیرممکن است. آنها میگفتند آخر چطور میتوانند از طریق اینترنت به همدیگر اعتماد کنند؟ (حواستان باشد داریم از سال 1995 حرف میزنیم.) چطور میتوانند همدیگر را بشناسند؟ ولی من فکر میکردم تصورات مردم احمقانه است، چون آدمها اساساً خوب و درستکار هستند. این فکر خیلی مرا تحریک کرد.
هی، من باید این کار را سریع انجام بدهم. من باید به مردم نشان بدهم که فکرشان درست نیست. باید بروم جلو تا ببینم چه میشود.
یعنی همانطور که جاهای دیگر خواندهایم، ایده اصلی eBay اتفاقی به ذهنت رسید؟
موفقیت تجاری eBay بله، بهطور کامل اتفاقی بود؛ ولی داستان تولد این ایده را رسانهها بال و پر دادند و در آن زیادهگویی کردند.
منظورت همان داستان آبنبات با مارکPez است؟ (مدتها این داستان بر سر زبانها افتاده بود که امیدیار، eBay را به خاطر کمک به نامزدش راه انداخته است. آخر همسر امیدیار علاقه زیادی به جمع کردن انواع مختلف آبنباتهای Pez دارد. میگفتند امیدیار این سایت را راه انداخت تا همسرش (نامزدش در آن زمان) با استفاده از اینترنت راحت بتواند بقیه کلکسیونرهای Pez را پیدا کند و با آنها معامله کند.)
بله. همسرم (که در آن زمان نامزد بودیم) هر وقت این داستان را میشنود چشمانش گشاد میشود و میگوید: به آنها بگو من مشاور کارهای مدیریتی هستم. به آنها بگو من در بیولوژی مولکولی تخصص دارم.
من فقط کلکسیونر آبنباتهای Pez نیستم. این قضیه آبنباتها در الهام این ایده به من نقش داشت؛ ولی با صراحت میگویم نقشش خیلی کم بود. برای من این کار یک تجربه بود. همانطور که گفتم من میخواستم یک بازار کارآمد بسازم که تک تک آدمها بتوانند از شرکت در آن سود ببرند. به خودم گفتم: اینترنت و وب برای این فکر نقص ندارد.
این تجربه را ابتدا به عنوان سرگرمی شروع کردم و کار روزانهام را هم داشتم. در 6 ماه سودی نصیب ما میشد که هزینههایمان را جواب میداد طی 9 ماه به سودی رسیدیم که بیشتر از حقوق شغل روزانهام بود. اینجا بود که فهمیدیم با یک تجارت درست و حسابی طرف هستیم و باید کاری برایش بکنیم و کار اصلی از آن زمان شروع شد.
پی یر امیدیار (Pierre Omidyar) زاده ۲۱ ژوئن ۱۹۶۷ در پاریس ، بنیانگذار و رییس سایت حراجی ایبی (ebay) است.
زندگینامه
پدر او یک پزشک ایرانی بود که در دهه ی 1340 شمسی به فرانسه مهاجرت کرد و پس از چند سال اقامت در فرانسه ، در سال 1352 به استخدام دانشگاه جان هاپکینز ( John Hopkines ) در ایالت مریلند امریکا درآمد و در مرکز پزشکی دانشگاه مشغول به کار شد
امیدیار در سال ۱۹۶۷ ( 1346 ) از پدری ایرانی و مادری ایرانی ) به نام الهه میرجلالی امیدیار ( در پاریس بهدنیا آمد. ۶ ساله بود که با خانواده اش به ایالت مریلند آمریکا رفت و دوره ی دبستان و دبیرستان را در آن منطقه گذراند. در دبیرستان ضمن آشنایی و کار با کامپیوتر ، عشق عجیبی به برنامه نویسی کامپیوتری پیدا کرد و اولین کار او در این زمینه ، نوشتن یک برنامه برای تهیه ی کاتالوگ کارت کتابخانه ی دبیرستان بود و برای این کار ساعتی 6 دلار حق الزحمه دریافت می کرد.
پی یر پس از اتمام دوره ی دبیرستان ، به دانشگاه تافتز ( Tufts) واقع در ایالت ماساچوست امریکا رفت و در سال 1988 ( 1367 ) لیسانس خود را در رشته ی علوم کامپیوتری دریافت کرد.
پیر امیدیار رئیس و موسس سایت ایبی (eBay) اولین و معروف ترین وبگاه مخصوص حراج و خرید و فروش اینترنتی که تا آخر سال ۱۹۹۸ ۱/۲ میلیون عضو ،۷۵۰ میلیون دلار حجم معاملات و حدود ۸ میلیون دلار سود به هم زده بود. حالا بعد از گذشت 14 سال شرکت بزرگی شده است با بیش از ۶۰۰۰ کارمند و میلیاردها دلار سهام.
سابقه ی تجربی و عملی برنامه ریزی حرفه ای
پی یر ابتدا در شرکت کلاریس ( Claris ) که یکی از شرکت های تابع شرکت کامپیوتری معروف اپل ( Apple ) است ، استخدام شد و در آن جا برنامه ی کاربردی مک درا ( Mc Draw ) را برای آن ها نوشت. بعد از آن پی یر در شرکت کامپیوتری جنرال مجیک ( General Magic ) که در ایجاد پایگاه های ارتباطی موبایل فعالیت دارد ، به عنوان مهندس کامپیوتر استخدام شد.
بعد از 4 الی 5 سال تجربه ، در سال 1991 به فکر افتاد خودش موسسه ای دایر نماید و با 3 نفر از دوستان خود شرکت آی دی سی IDC ( Ink Development Corporation ) را تاسیس کرد که مبتکر برنامه نویسی کامپیوتری طبق دستورات داده شده با قلم به جای تایپ دستورات روی صفحه کلید های کامپیوتر بود. این شرکت بعداً ای شاپ ( E Shop ) یا فروشگاه الکترونیکی نام گذاری شد. شرکت مایکروسافت در سال 1996 شرکت ای شاپ را خریداری کرد. ای شاپ مبتکر بازاریابی و فروش از طریق اینترنت بوده است.
داستان پیدایش ای بی ( Ebay )
ریشه ی درست کردن شبکه ی حراج جهانی کامپیوتری از طریق اینترنت توسط پی یر امیدیار ، به مشکل نامزد او که کلکسیونی از لوله فنردار آب نبات پز ( Pez ) داشت مربوط می شود.
لوله فنردار آب نبات مارک پز از ده ها سال قبل به شکل حیوانات یا شکل های کارتونی مختلف تولید شده و به فروش رسیده بود و عده ای مایل بودند مجموعه ی این جعبه ها یا لوله ها را داشته باشند.
در اوایل سال 1995 مشکل خانم پاملا وسلی ( Pamela Wesly ) نامزد سابق و همسر فعلی آقای امیدیار ، این بود که چگونه سایر دوستداران و خریداران این لوله ها یا جا آب نباتی ها ی فنردار را در منطقه ی سانفرانسیسکو پیدا کنند و با آن ها داد و ستد نمایند.
آشنا بودن با شبکه ی اینترنت و امکانات آن ، پی یر را به فکر نوشتن یک برنامه برای اعلان در شبکه ی اینترنت انداخت.
فکر امیدیار این بود که یک جایگاه حراج اینترنتی می تواند بهترین نقش یک بازار رقابتی کارآمد را ایفا نماید.
پی یر در تعطیلات آخر هفته در ماه اوت سال 1995 ، در منزل برنامه ای را نوشت و از اول سپتامبر شبکه ی ای بی را به طور ساده از آپارتمان خود راه انداخت.
امیدیار در صفحه ی مخصوص و برنامه ی نرم افزاری خود امکان داد و ستد مستقیم مردم با یکدیگر را فراهم کرده بود.
در ابتدا این کار برای امیدیار یک سرگرمی بود و امیدیار در چند ماه اول این سرویس تجارت الکترونیکی را کاملاً مجانی ارائه می کرد. دوستان امیدیار و مردم دیگر دهان به دهان درباره ی حراج الکترونیکی او شنیدند و به شبکه و برنامه ی او روی آوردند.
هنوز شش ماه نگذشته بود که شرکت Best Internet به علّت زیاد شدن تعداد مراجعه کنندگان ، در فوریه ی 1996 از او خواست که برنامه ی خود را وسیع تر و بهتر کند و صورت حساب ماهیانه ی او به علّت اشتغال وقت بیش تر شبکه به حدود 250 دلار رسید. امیدیار برای وسعت دادن جایگاه و بالا بردن سطح خدمات خود اعلام کرد که مراجعه کنندگان به برنامه و خدمات او برای اعلان کالاهای قابل فروش و دادن قیمت ، باید پول اندکی بپردازند.
مقاومت مشتریان اندک بود و هجوم مردم هم چنان ادامه یافت. ای بی در همان ماه فوریه ی 1996 سود آور شده بود.
در ابتدا فهرستی از لوله شکلات فنر دار وجود نداشت ( بعداً این کالا هم اضافه شد ) ولی مقدار بسیار زیادی سخت افزار کامپیوتری برای فروش عرضه شد. امیدیار که مجبور به پرداخت هزینه های تازه شده بود ، گرفتن پول از مشتریان را آغاز کرد. او یک سیستم ترکیبی حق عضویت و کاربری را ابداع کرد. یک مبلغ ثابت برای ثبت هر قلم کالا ( که در آن زمان 10 سنت بود ) و درصدی از مبلغ فروش کالا.
پول هایی که با پست روزانه برای امیدیار می رسید ، بسیار کم بود. گاهی 5 سنتی و 10 سنتی که به کارت چسبانده شده بود.
ولی این مبلغ های کوچک و کم ، به تعداد زیاد می رسید و ای بی در ماه اول 1000 دلار درآمد داشت که بیش تر از هزینه ی راه اندازی و اداره ی آن بود.
درآمد جایگاه ماه به ماه رو به افزایش گذاشت. ماه دوم 2500 دلار و بعد 5000 دلار و بعد 10000 دلار.
بالاخره فکر دیگری به ذهن امیدیار رسید.
امیدیار به عنوان تنها کارمند تمام وقت ای بی ، به زودی کشف کرد که نقش تازه ای به او تحمیل شده است ، به عنوان میانجی بین خریداران و فروشندگان که شکایات خود را با پست الکترونیکی ( E-mail ) برای او می فرستادند و می خواستند که او مداخله کند. امیدیار آنها را تشویق می کرد که دوستانه مسئله را بین خود حل کنند ولی بالاخره تصمیم گرفت که مردم شکایات خود را علناً روی شبکه بیان دارند.
امیدیار می گوید : " شما نمی توانید هر بار بدوید و به پدرتان مراجعه کنید ! "
او یک شعار دیگر هم دارد : " اگر مشتریان درباره ی کسانی که دوست ندارند شکایت می کنند و بد می گویند ، باید حرف های خوبی هم برای گفتن درباره ی کسانی که دوست دارند ، داشته باشند. "
همین ایده پایه ی یکی از برنامه های ای بی تحت عنوان بازیافت نظرات ( FeedBack Forum ) که مورد توجه مردم است می باشد.
امیدیار در این برنامه فلسفه ای را بنیان گذاشت که هنوز هم راهنمای ای بی است.
فلسفه این است که مردم ذاتاً خوب هستند. آن ها اشتباه هم می کنند و وقتی که تردید داریم باید حق را به آن ها داد.
" من در ابتدا فکر می کردم که این کانال ارتباطی بازیافت نظرات ، به یک ارتباط گله و شکایت تبدیل شود اما وقتی پیشرفت کار را مطالعه کردم ، دیدم که مردم از خوب گویی هم لذت می برند "
امیدیار در ماه مه 1996 در حالی که هنوز از منزل خود فعالیت می کرد ، شرکتی درست کرد و ضمناً دنبال شخصی می گشت که نظر او را برای ایجاد شبکه ی حراج وسیع اینترنتی تعقیب نماید.
امیدیار توانست دوست و همکار خود جف اسکول ( Jeff Skoll ) را متقاعد کند که به او بپیوندد و خودش هم که از کار روزانه استعفا داده بود ، کار تمام وقت برای ای بی را آغاز کرد. جف اسکول دارای فوق لیسانس مدیریت بازرگانی از دانشگاه استنفورد بود و در آن موقع در رشته ی تجارت الکترونیکی برای شرکت نایت ریس ( Knight Risses ) کار می کرد.
امیدیار و جف اسکول با یکدیگر همکاری کردند و کارمندان دیگری را هم استخدام کردند ، تکنیسین های بیش تر ، کارمندان اداری ، دفتری و مالی بیش تر برای خدمات مشتریان.
در آن روز های اولیه محل کار کارکنان جایی بسیار در هم ریخته و غیر رسمی بود و دکور دفاتر ، تصاویر جنگ ستارگان بود.
اولین کارکنان مجبور بودند قطعات میزهای خود را به هم میخ کنند و روی صندلی های تاشوی کنار دریا بنشینند و تا ساعت 3 بعد از ظهر کار کنند و بعد آماده ی دیدن مسابقات فوتبال اروپایی شوند.
امیدیار در سال 1997 یک شرکت سرمایه گذار را به کار خود علاقه مند کرد ( که این شرکت در آن زمان 6 و نیم میلیون دلار بر روی ای بی سرمایه گذاری کرد ).
ای بی یک مشاور بازاریابی استخدام کرد که علامت ( لوگو ) چشمگیر و چند رنگی ebay را ابداع کرد و به رقابت با تهدیدات جایگاه های اینترنتی آن زمان مثل آن سِیل ( On Sale ) و دنیای حراج ( Auction Universe ) که توسط کمپانی های قدیمی ، به تازگی درست شده بودند رفت و بر آن ها پیروز شد...
در 24 سپتامبر سال 1998 عرضه ی اولیه ی سهام ای بی در بورس آغاز شد و قیمت هر سهم 18 دلار بود. در پایان همان روز ، قیمت هر سهم 160 درصد افزایش یافت و به 47 دلار رسید...
ملاقات و اظهار نظر خبرنگار مجله ی تایم درباره ی امیدیار
صحنه درست مانند یک فیلم جاسوسی بود !
من در خیابان شانزه لیزه ی پاریس به یک کیوسک تکیه داده بودم و به عکس سیاه و سفید کوچکی نگاه می کردم و می کوشیدم با نگاه به قیافه ی عابرین ، پی یر ( Pierre ) را در مقابل خود پیدا کنم.
امیدیار به فرانسه آمده بود تا از یک طرف به محل تولدش برگردد ( او در پاریس متولد شده و تا شش سالگی در آن جا زندگی کرده است ) و از طرف دیگر روی برنامه های توسعه ی ای بی کار کند...
ضمن نوشیدن چند قهوه او شخصیت خود را این گونه بیان می کند : " آزاد اندیش ، ارتباط گرا و کمی نو گرا "
او بعد از تاسیس ای بی ، متحیّر بود که بازارهای مالی چه قدر ناقص کار می کنند. او می گوید : " موسسات و سرمایه گذاران عمده تمام اطلاعات درونی شرکت ها را داشتند. کاری که من می خواستم انجام دهم ، این بود که بازاری درست کنم که هر کس در آن اطلاعات یکسان و مساوی داشته باشد. "
او هم چنین می گوید : " اولین کوشش های تجارت الکترونیکی توسط کمپانی های بزرگ به عمل آمد که به خود می گفتند : " چه خوب حالا ما می توانیم از راه اینترنت مستقیماً کالای خود را به مردم بفروشیم ". واضح است که اگر شما از نقطه نظر آزاد اندیشی و دمکراسی به قضیه نگاه کنید ، در این مسئله نقص دیده می شود.
این که شرکت ها کالای بیش تری را به گلوی مردم فرو کنند ، زیاد جالب نیست.
من می خواستم این قدرت را به فرد بدهم که خود او بتواند عرضه کننده هم باشد. "
امیدیار کوشید ای بی را با یک فلسفه ی موسس بر پایه ی اصول اخلاقی ای که در بچگی جذب کرده بود ، بنیان نهد. او می گوید : " مادرم همیشه به من می گفت با مردم آن طور رفتار کن که دوست داری آن ها با تو رفتار کنند و برای بقیه ی مردم احترام قائل باش. در یک دنیای شلوغ این ها نکات اخلاقی خوبی به شمار می روند "
ای بی هم چنین ، ای بی های محلی را هم راه انداخت که اولین آن ها در لوس آنجلس راه اندازی شده بود. هدف از راه اندازی ای بی های محلی این بود که یک بازار محلی برای اقلام و کالاهای بزرگ مثل اتومبیل که به آسانی نمی توان آن ها را به فاصله ی دور فرستاد و یا برای چیز هایی که جنبه ی محلی دارد مثل بلیط کنسرت ، ایجاد کرد.
هدف اولیه ی امیدیار و همکارانش ، ایجاد یک بازار جهانی بوده و هست که در آن هر نفر در شرایط مساوی با دیگران ، فعالیت کند. مثلاً در ممالک توسعه یافته مصرف کنندگان می توانند مستقیماً صنایع دستی محلی را به قیمت های ارزان تر خریداری کنند و با این کار چندین سطح از واسطه ها حذف می شوند و در نتیجه روستاییان و تولید کنندگان صنایع دستی نیز می توانند مبلغ بیش تری از قیمت فروش را برای خود نگه دارند.
درس های پی یر امیدیار برای کار آفرینان
1 _ در کار امیدیار فلسقه ای وجود دارد ، فلسفه ی دادن نقش و اهمیت به فرد خریدار و فروشنده ، فلسفه ی رفتار عادلانه با یکدیگر ، فلسفه ی رقابت عادلانه برای ظهور بهترین استعداد ها در انسان ها.
2 _ امیدیار فردی باهوش ، جسور و مبتکر و آینده نگر است و هرگز درجا نزده است. نوگرایی و جهانی فکر کردن خصیصه ی بارز او بوده است.
3 _ امیدیار خود محور و حریص نیست.از روز اول همکاران جدید خود را سهام دار کرد و در سال 2000 ، 70 درصد از سهام 20 میلیارد دلاری ای بی به او و همکارانش تعلّق داشت.
4 _ وی و همسرش پاملا امیدیار ( پاملا وسلی ) ، صاحب و حامی چند بنگاه خیریه هستند که به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم در خدمت مردم و در اختیار افراد نیازمند و گروه های خاص هستند.
امیدیار در سال 1995 سایت اینترنتی Ebay را تاسیس کرد و بعد از 5 سال صاحب 5 میلیارد دلار ثروت شد.
دارایی خالص امیدیار در سال 2007 ۸٬۸ میلیارد دلار تخمین زده شده و بدین ترتیب در حال حاضر او ثروتمندترین مرد ایرانی الاصل است.
در حال حاضر در ebay علاوه بر قابلیت حراج ، قابلیت فروش عادی کالاها با قیمت ثابت ( یک کلام ! ) را هم دارد.
Ebay در طول تاریخچه ی کاری اش ، دست خوش مشکلات و اتفاقات فراوانی بوده. یکی از این مشکلات عدم وجود اعتماد و اطمینان بود که در همه ی جای اینترنت وجود داشت. ولی ebay برای این مشکل هم چاره ای اندیشید و " سیستم اعتماد " یا همان سیستم بازیافت نظرات را راه اندازی کرد. البته این سیستم تغییراتی نسبت به نسخه های قبلی آن کرده و بهتر و کامل تر شده.
آن چه خواندید خلاصه ای بود در مورد تاریخچه ی ebay.
می توانید جهت یافتن اطلاعات بیش تر در مورد ebay در گوگل و یا دانشنامه ی ویکی پدیا عباراتی مثل " درباره ی ebay " ، " تاریخچه ی ebay " و... را جست و جو کنید.
در اواسط اخرین دهه قرن بیستم میلادی ، یعنی سپتامبر ۱۹۹۵ ، پورتالی را طراحی و راه اندازی کرد که ایده خلاقانه و دیجیتالی او و همسرش Pam ، اکنون به نام ebay ، مشهورترین و برترین سایت حراجی آنلاین وب به شمار می رود.
پیر امیدیار در ۲۱ ژوئن ۱۹۶۷ از پدری ایرانی و مادری فرانسوی در پاریس به دنیا آمد. ۶ ساله بود که با خانواده اش به مریلند آمریکا رفت و در ۱۴ سالگی با نوشتن دومین برنامه رایانهای برای کتابخانه مدرسه پا به دنیای بیتها گذاشت.
پیر امیدیار رئیس و موسس سایت ایبی (e-bay) اولین و معروفترین وبگاه مخصوص حراج و خرید و فروش اینترنتی که تا آخر سال ۱۹۹۸ ۱/۲ میلیون عضو ۷۵۰ میلیون دلار حجم معاملات و حدود ۸ میلیون دلار سود به هم زده بود ، راه اندازی کرد.
حالا بعد از گذشت مدت کمی ، شرکت بزرگی شده است با بیش از ۶۰۰۰ کارمند میلیون ها مشتری ثبت شده .پیر امیدیار ، جوان ایرانی الاصل مقیم آمریکا ، در سال ۲۰۰۶ با ۱۰ میلیارد دلار ثروت که همه اش از راه کسب و کار الکترونیکی و رهبری بر بازار های عصر دیجیتال حاصل شده است ، سی و پنجمین میلیاردر جهان و نوزدهمین میلیاردر آمریکا به شمار می رود.